ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﻏﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﯿﻞ ﺯﺩﻥ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﻪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺑﺎﻏﺒﺎﻧﯽ ﻭ ﺑﯿﻞ ﺯﺩﻥ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪ ﺗﺎ ﺳﻪ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺶ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺣﻼﻝ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺸﻦ
ﯾﻪ ﺷﺐ ﺣﺲ ﻏﺮﯾﺒﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﺰﺭﮔﺶ ﺭﻓﺖ : ﭘﺴﺮ ﺗﺎ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭ
ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﻤﻮﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺁﺑﺮﻭﻡ ﺭﻓﺘﻪ
ﭘﺪﺭﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﻬﻤﻪ
ﺭﻓﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﭘﺴﺮ ﺩﻭﻡ ، ﭘﺴﺮ ﺭﻭ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﻭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﻤﻮﻥ
ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺯﻧﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻨﺎﻗﺎﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻦ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﺁﺑﺮﻭﯼ
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺧﻄﺮﻩ
ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ : ﭼﺸﻢ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﻬﻤﻪ
ﺭﻓﺖ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮ
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﻔﺖ : ﭘﺪﺭ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﻭ
ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻭﺿﻊ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﻫﻤﺶ ﻃﻌﻨﻪ ﻣﯿﺰﻧﻪ ﺟﻠﻮ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﺵ ﺁﺑﺮﻭﻡ ﻣﯿﺮﻩ
ﭘﺪﺭ ﮔﻔﺖ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺗﻮ ﻣﻬﻤﻪ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﺵ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯼ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯼ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻢ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺑﺮﻭ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺧﺎﻧﻪ، ﮐﺎﺭ، ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﭼﺮﺍ ﻣﻦ
ﺁﺑﺮﻭ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﭼﺮﺍ ﻫﻤﺶ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻋﯿﺒﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺁﻧﻬﺎ
ﻣﻬﻤﻪ
ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻗﺪﺭ ﭘﺪﺭ ﻣﺎﺩﺭﺍﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ
-------------------
فقط زمانی که دو عصر، دو فرهنگ و دو مذهب با هم تلاقی کنند زندگی بشر به رنج و جهنم واقعی بدل خواهد شد.
اگر بنا میشد آدمی از آدمهای عصر کلاسیک مجبور میشد در قرون وسطی زندگی کند، آنچنان با فلاکت خفه میشد که انسانِ وحشی در میانِ تمدن امروزی.
و حالا اعصار و ادواری وجود دارند که تمامی نسل آدمیزاد در میان دو عصر و دو شیوهء زندگی گرفتار میشود. نتیجه این که این نسل تمامِ قدرت خود را برای فهمِ خویشتن از دست خواهد داد و چیزی به نام معیار، امنیت و رضایت وجود نخواهد داشت.
به طور طبیعی همه این را با یک شدت احساس نمیکنند. شخصی چون نیچه مجبور بود از بیماریهای زمان ما بیش از یک نسل جلوتر رنج بکشد. آنچه را او به تنهایی نفهمید و مجبور به تحملش شد، امروزه هزارها نفر تحمل میکنند.
گرگ بیابان
---------------------
ما آدم ها استادِ قضاوت کردنِ دیگرانیم...
جواب ندادنِ پیام را مغرور بودنشان تلقی میکنیم
و زود جواب دادن ها را هم میگذاریم به پایِ بیکار بودن...
به کسی که با همه گرم میگیرد انگِ بیش از حد آزاد بودن میزنیم،
و کسی که حریمش را حفظ میکند متهم میکنیم به گوشه گیر بودن...
کسی که تار مویش یا مچ دستش معلوم است را بی بند و بار میدانیم
و با حجاب ها را خشکِ مذهب...
به کسی که از خودش زیاد عکس میگذارد لقبِ خود شیفته میدهیم
و وقتی کسی عکسی از خودش نگذارد میگوییم لابد خیلی زشت است...
عکس از بیرون رفتن و خوش گذرانی بگذاریم اسمش میشود شو آف
و تفریح هایمان را برای خودمان نگه داریم میشویم
بیچاره و افسرده است...
زیاد که بخندیم میشویم بی غم
و ناراحتیمان را که بروز بدهیم میشویم تو هم که همیشه حالت بد است...
عکسِ چشم و ابرو بگذاریم میگویند لابد هنوز نرفته زیر دست جراح
و عکس از صورت میگذاریم میگویند لابد هیکلش نتراشیده است...
آهنگ خارجی گوش بدهیم میشویم متظاهر
و آهنگ فارسی که پخش کنیم بی کلاس...
ازدواج که نکنیم میشویم لابد عیب و ایرادی داشته
و بله که بدهیم میشویم عجله داشت انگار...
ما آدمها تکلیفمان با خودمان معلوم نیست
اصلا ملاک برای خوب و بد بودن آدم ها نداریم انگار...
بعد با همین ملاک های نصفه نیمه که هر روز هم عوضشان میکنیم
می افتیم به جان آدمها و اندازه گیری و برچسب زدن بهشان....
----------------
من درانتخابات 1400به (کرونا)رای میدهم.چون عدالت را رعایت میکند .
با بچه ها خوب است!
زندانیها را آزاد کرد!
بهداشت را عمومی کرد وارتقا بخشید!
صمیمیت ودوست داشتن درجامعه را ارتقا داد!
بی عرضگی خیلیهارا ثابت کرد!
روحانیت که خودرا علاج کنندهء دردهای روحی جامعه میدانستند را فراری داد.!
ثابت کرد که امامزاده ها شفا نمیدهند!!
ثابت کرد که قم هم ازهیچ بلایی مصون نیست!!
نفت رادربازارجهانی کاهش داد!
قیمت بعضی خدمات مثل هواپیمایی را کاهش داد!!
خادمان واقعی جامعه یعنی پزشکان وپرستاران را مشخص کرد.!
با تعطیلی مدارس خانواده ها به نقش والای معلمان پی بردند!!
همهء مردم به جای تلاش بیهوده یک تلنگری به خودشان زدند وبه فکرسلامتی خودشان افتادند!!
باتعطیلی بسیاری از نهادها مثل مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان ، مردم به بی تاثیری وبی خاصیتی شان وفرقی دربود ونبودشان نیست ، پی بردند.
خانواده ها توجه شان به پیران وافراد ضعیف خانواده بیشترجلب شد!!
از بی خبری نسبت به هم خارج شدیم . مادران وپدران به فرزندانشان وفرزندان هم به مادران وپدرانشان توصیه های بهداشتی کردند ومواظبت از همدیگر....
ترافیک کم شد!!
آلودگی هوا کم شد!!
وبسیاری موارد دیگر ......
پس به کرونا رای میدهیم چون همه را هوشیارکرد.و......
خواب را ازچشم مسئولین گرفت!!!!
---------------------
قرن ۱۳ طاعون شایع شد، کلیسا آن را نشانه گناهان یهودیان دانست، ۱۲هزار یهودی در باواریا و استراسبورگ سوزانده شدند. بقیه مردم را طاعون کشت.
پایان قرن ۱۶ برای مدتی جراحی ممنوع شد.پاپ معتقد بود که در روز رستاخیز قطعات بدن نمی توانند یکدیگر را پیدا کنند! هزاران نفر با این تصمیم پاپ مردند بلکه اجزای بدنشان در روز رستاخیز گم نشود!
قرن ۱۷ ادعا شد لمس استخوانهای یک قدیس در فلورانس باعث شفا میشود،زیستشناسی تصادفی کشف کرد که استخوان یک بز است، اما استخوانها همچنان شفا میداد!
انسان ها نادان به دنيا مى آيند نه احمق؛ آنها توسط آموزش اشتباه، احمق میشوند!
بزرگترين دشمن سعادت و آزادى انسان ها دفاع کورکورانه از عقايد و باورهاى غلط است!
----------------------
دکتر مردانی عضو کمیته کشوری آنفلوانزا در گفتگو با روزنامه ایران:
ویروس کرونا بشدت در حال گردش است و چون یک فرد همزمان با ابتلا به این بیماری میتواند ۴ نفر را آلوده کند، تخمین میزنیم ۳۰ تا ۴۰ درصد جمعیت تهران تا آخر اسفند ماه به ویروس کرونا مبتلا شوند.
۸۰ درصد عفونت ویروسی کرونا بدون علامت است، یعنی بیمار مبتلا به کرونا علامت مختصری دارد. این بیماران بدون علامت بالینی بین ۳ تا ۵ روز بهبود پیدا میکنند، برای همین باید در خانه بهمدت ۱۴ روز قرنطینه شوند. چنانچه ۳ تا علامت هشدار دهنده(سرفههای خشک مزاحم، تب بالای ۳۸ درجه و تنگی نفس) را مشاهده کردند که منجر به درگیری ریه شود باید، سریع به مرکز درمانی مراجعه کنند.
یکی از مشکلات مراجعه بیمورد به مراکز درمانی، عدم اطلاعرسانی دقیق از سرنوشت بیماران کرونا است. مردم تصور میکنند اگر کرونا بگیرند میمیرند در حالی که ممکن است آزمایش کرونا ۸۰ درصد افراد مثبت باشد، اما هیچ علامتی را نشان ندهد. از صد نفر مبتلا به کرونا تنها ۲ تا ۳ درصدشان میمیرند.
--------------------------
دیروز به پدرم زنگ زدم، هر روز زنگ میزنم و حالش را میپرسم،
موقع خداحافظی حرفی زد که حسابی بغضی شدم
گفت؛ بنده نوازی کردی زنگ زدی،
وقتی که گوشی را قطع کردم هق هق زدم زیر گریه که چقدر پدر خوب و مهربان است،
دیشب خواهرم به خانهام آمده بود، شب ماند، صبح بیدار شدم و دیدم حمام و دستشویی را برق انداخته است، گاز را شسته، قاشق و چنگالها و ظرفها را مرتب چیده است،
وقتی توی خیابان ماشینم خاموش شد اولین کسی که به دادم رسید برادرم بود و منو از نگاه ها و کمکهای با توقع رها کرد،
امروز عصر با مادرم حرف میزدم،
برایش عکس بستنی فرستادم، مادرم عاشق بستنی است گفتم بستنی را که دیدم یادت افتادم،
برایم نوشت؛ من همیشه به یادتم، چه با بستنی، چه بی بستنی،
و من نشستهام و به کلمهی خانواده فکر میکنم،
که در کنار تمام نارفاقتیها، پلیدیها و دوروییهای آدمها و روزگار، تنها یک کلمه نیست،
بلکه یک دنیا آرامش و امنیت است...
--------------------------------
یک روز از همان روزهای تلخ بعد از رفتنش به خودم گفتم…حق ات است بیچاره !
آدمی که روی یک اشتباه آنقدر سماجت
می کند باید هم بعدش اینهمه عذاب بکشد …
کسی که می داند هیچ آینده مشترکی با یک نفر ندارد و باز به دوست داشتنش ادامه
می دهد باید هم بعدش برای فراموش
کردنش جان بکند …!
به خودم گفتم …احمق جان!
تو که می فهمیدی او سهم تو نیست، تو که
می فهمیدی ماندنی نیست، و باز خودت را به زمین و زمان می زدی تا باور نکنی، تو که هر بار چشمانت را روی حقیقت
می بستی و حضور با دلهره ی او را به تمام بودن های اطرافت ترجیج میدادی
باید هم حالا تنها بمانی … اصلا حق ات است از تنهایی بپوسی، حق ات است که با هر
خاطره ای هزار بار بمیری…!
یک روز، تمام اینها را به خودم گفتم
با عصبانیت هم گفتم …
یقه ی خودم را گرفتم و خودم را برای اشتباهم مؤاخذه کردم …
اما میدانی قشنگیش کجا بود ؟؟
دقیقا آنجا که بعد از اینهمه دلخوری، دستم را روی سینه ام گذاشتم، نفس عمیقی کشیدم
لبخند زدم و گفتم …
"اما عشق او ارزشش را داشت لعنتی"